نگاشته شده توسط: Alireza | جون 26, 2009

نقل قول

هر کسی را خداوند بخواهد نابود کند ، عقلش را می گیرد.

نگاشته شده توسط: Alireza | جون 26, 2009

مردانگی

مردانگی ان نیست برسر فتاده زدن و او را فتادن
مردانگی ان است که دسـت بر سر فتــــاده نهادن
مردانگی ان نیست که بر سر فتاده دست علم کنی
مردانگی ان اســت که از ســــر فتاده ظلم کم کنی
مردانگی ان نیست به شـــاه تعظیم و محبــت کنی
مردانگی ان است از فتاده برای شاه صحبت کنی
مردانگی را اخلاقی چون علـــــــی(ع) لازم است
که در اوج پادشــــــاهی ، فتاده گان را خادم است

این رباعی تقدیم به (نمی دانم بجای اقا چی بذارم هر چه که خودتان فکر می کنید) صفری (بخش کنسولی دانشجویان خارجی در وزارت علوم تحقیقات و فناوری) فردی که از اقتدار خود فقط برای خوار کردن دانشجویان افغان استفاده می کند. فردی که چهره معصوم اما پلیدی در ان نهان است.
صقری عزیز به خداوند منان می سپارمت تا عدالت را بر قرار کند.
و دگر هیچ.

نگاشته شده توسط: Alireza | جون 10, 2009

باز هم کوچ….

با سلام دوستان

در ورد پرس به علت اختیار نداشتن در بعضی از امکانتش(تغییر قالب و فونت نوشتاری لینک ندادن …)مجبور شدم به blospot بروم.

www.alakayn.blogspot.com

از اینکه همیشه همراه من هستید نهایت سپاسگزاری را دارم
علیرضا

نگاشته شده توسط: Alireza | جون 1, 2009

دردهای هجرت

این دوبیتی ها را دیشب در حالی که به اوضاع اجتماعی خودم و هموطنانم فکر می کردم به ذهنم خطور کرد

در این سرای بی کسی صدای هم نفس نمی اید
هر چه نفس بکشم نفس های رفته پس نمی اید
یکی تلنگر دهد یکی سنگ و دیگری زخم زبان
به یاری من مهاجر،غیر ازخدا هیچ کس نمی اید

اینم یکی دیگر…

هر چه ثنا گویم راحت جان نکنم هوس یا محس
سهم من از زندگی یک نفس کشیدن است و بس
تا کی بکشم در این دنیای فانی نفسهای پنهانی
خسته شده ام از این همه نفس کشیدنهای نحــس

کوی دانشگاه تهران
ساعت یک بامداد

نگاشته شده توسط: Alireza | مِی 24, 2009

نامه ای از کودک مهاجر (از جنس دیروز)

هر چند که برایم سخت است که بتوانم با چیدن چندین واژه ی بی نفس انچه را که در دل من و سایر هم کیشانم نهان است بیان دارم. اما شروع می کنم

سلام ، سلامی به گرمی محبت ات ، و به وسعت جغرافیای دلت ، و به فراوانی دل شکسته من.
امروز وقتی که من می توانم قلم در دستان ناتوانم بچرخانم و جملاتی توانایی خلق کنم خدا را شاکرم و خود را مدیون ارمان و انقلاب امام خمینی (ره) می دانم .
ارمان او بر افرازی پرچم اسلام بود و شاید خطوطی که روی کاغذ به عنوان مرز رسم می شد برای او مفهومی نداشت «در کوچه های تنگ اغوش هایی فراخی بود »
اما رفته رفته این ارمان کم رنگ شد و «مهاجرت جرم ، و مهاجران غاصب » و از انها فوبیایی ساخته شد.

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصلِحُوا بَينَ أَخَوَيْكمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكمْ تُرْحَمُونَ(1۰)
همانا همه ی مومنان با هم برادرند،پس صلح برقرار کنید بین برادران و تقوای الهی پیشه کنید تا که  مورد رحمت خداوند واقع شوید(۱۰)
«سوره حجرات»
ای برادر و خواهر دینی : همه این کودکان همانند کودکان این سر زمین بشرنند اما به صرف بشر بودنشان از هیچ حقوق بشری بر خوردار نیستند . اینان کودکان کارند و از تحصیل محروم .
بنی ادم اعضای یکدیگرنند……….که در افرینش ز یک گوهرند
چه عضوی بدرد اورد روزگار……….دگر عضوها را نماند قرار    
و در اخر ای برادر و خواهر گرامی : اگر در یک کلاس چهل نفری بر تعداد انها یک نفر افزوده شود عرش به فرش می نشیند ؟
اگر کودکی به جای بازی با خاک و خاشاک با اعداد و حروف بازی کند از تعداد حروف و اعداد کم می شود ؟

«من نگویم مرا ازادم کنید ……….قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید»

Older Posts »

دسته‌بندی